پاورپوینت درس دهم نگارش پایه پنجم نام نیکو (pptx) 19 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 19 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
درس
دهم
نگارش
پایه
پنجم
نام
نیکو
با
توجّه به متن درس، جاهای خالی را پر کنید.
املا و دانش زبانی
استاد با نگاه های
تحسین آمیز
هنرمندی او را می دید و
تشویقش می کرد
، اما
مراقب
بود که
غرور
به جان شاگردش نیفتد. سال ها بعد محمود فرشچیان، استادی هنرمند و
نام آشنا
در نقشی شد و
کارهای او
شهرت جهانی یافتند.
متن درس را با دقّت بخوانید و
واژه هایی
را که از دو کلمه یا بیشتر تشکیل شده
است، بنویسید
.
جستجوگر، گفت و گو، خیال انگیز، زاینده رود، پرکار، فوق العاده، کم حرف، خوشحالی، نام آشنا، نیک نامی، هم صدا، نیم رخ، سرمشق، سپیده دم، تخسین آمیز
کامل کنید
هیجان+ انگیز
هیجان انگیز
یعنی
آنچه انسان را به هیجان می آورد
تفکر+آمیز
تفکرآمیز
یعنی
آنچه انسان را به فکر وادار می کند
غم+انگیز
غم انگیز
یعنی
آنچه انسان را اندوهگین می کند
طنز+آمیز
طنزآمیز
یعنی
آنچه با طنز آمیخته است
دل+انگیز
دل انگیز
یعنی
آنچه خوشایند دل انسان است.
متن زیر را با دقّت بخوانید.
درک متن
روزی روزگاری مردی زندگی میکرد که دروغگو بود. او هرجا میرفت دروغ میگفت. همیشه دوستان و نزدیکانش به او میگفتند که دست از این کار ناپسند بردارد؛ ولی او در جواب میگفت: »کی گفته که من دروغ میگویم؟ من راستگوترین آدم دنیا هستم!« روزی در یک مهمانی که مرد دروغگو هم مهمان بود، چند دوست کنار هم نشسته بودند و از هر دری می گفتند و میشنیدند. یکی از آن میان گفت: »چند روز است که در بازار شهر زعفران زیاد و ارزان شده. هرکس زعفران نیاز دارد، بهترین وقت خرید آن است!« مرد دروغگو ناگهان گفت: »در بازار که زعفران نیست. یک مثقال هم پیدا نمیشود!« مرد زعفران فروش گفت: »مگر میشود؟ کار من زعفران فروشی است«. مرد دروغگو با تمسخر گفت: »شاید آنچه تو میفروشی زردچوبه است، نه زعفران!« زعفران فروش با ناراحتی گفت: »میخواهی بگویی من دروغگویم، من دیگر اینجا نمی مانم«.
صاحبخانه، زعفران فروش را آرام کرد. یک دفعه شخصی از میان جمع گفت: »من که میگویم هیچکس در این جمع دروغگو نیست. چون آدم دروغگو، ته کلاهش سوراخی دارد!« مرد دروغگو تا این حرف را شنید، کلاهش را از سر برداشت و مشغول نگاه کردن به آن شد. همه گرم نگاه کردن و خندیدن به او شدند. مرد دروغگو کاله را بر سر گذاشت، در حالی که از خجالت رنگ به رو نداشت.
چرا مرد دروغگو گفت در بازار زعفران نیست؟
او می خواست مرد زعفران فروش را به تقلب متهم کند.
چرا شخصی از میان جمع گفت که هیچ کس در این جمع دروغگو نیست، چون آدم دروغگو ته کلاهش سوراخ دارد؟
چون این حرف او باعث میشد فرد دروغگو ناخودآگاه نگران سوراخ کلاه و رسوایی اش شود.